الیسا جان الیسا جان ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

ماهک من ......

نفسم عمرم عشقم دخترم...

  دختر قشنگو باهوش و مهربونم منو بابایی عاشقتیم و از اینکه خدای مهربون  یه فرشته نازی بهمون داده هزاران بار شاکرشیم . الیسا جونم دختر شیرین زبونم اونقدر شیرین زبونی که هر کسی تو رو دیده باشه عاشق اون شیرین زبونیت میشه و به هر بهونه ای باهات حرف میزنه وکیف میکنه قربونت برم . الیسا جون عاشق بیرون رفتنی و مهمونی و پارک و خرید و چون همیشه در حال بیرون رفتن هستی یه روز تو خونه بمونی هی میگی مامانی من تو عمرم بیرون نرفتم میبینی مامان جون من چقدر گناه دارم ... منم اینجوری میشم دیگه خودت بلدی تلفن بزنی و زنگ میزنی خونه مامان ملی و میگی سلام مامان ملی جونم اصلا به فکر من نیستی و نمیگی من تهنام؟چرا نمییای دنبالم ؟ این مامانم امروز کار...
31 مرداد 1392

37 ماهگرد عشقمون تو دل طبیعت ...

  هر جا بودم با تو بودم،هر جا هستم با تو هستم تو سبک شدن تو رویا،من به دنبال تو هستم   ٣٧ ماهگردت مبارک عسل خانم  مبارک مبارک ماهگردت مبارک عزیز دلم دختر شیرینم اینبار ماهگردتو رفتیم تو طبیعت کنار دماوند تا از نزیک ببینیش و بهت خوش بگذره دیگه نمیشد کیک برد تو این هوا و شما هم دوست نداری کیک خونه برای تولدت درست کنم و میگی این برای تولد نیست مامانی و برای همین برای غذا گفتیم هر چی دوست داری انتخاب کن و تو هم گفتی  کباب   سیاه دارن ( کباب کوبیده) و گفتی بله میخوام دوست دارم ... عزیز دلم همین که تو شاد باشی و بهت خوش بگذره برای ما کافیه . دختر قشنگم خیلی بزرگ شدی و خیلی از کار...
28 مرداد 1392

کارگاه الهام و الیسا...

 دنیای من پر شد از نگاه پر مهر تو ... الیسا جونم دختر باهوشم هر چی میگذره شیرین تر و شیرین تر میشی عزیزم و دیگه دلت میخواد از همه چی سر در بیاری و همه چی رو خودت امتحان کنی و به نتیجه برسی مدتی بود همیشه ازم سوالهای جورواجور میپرسیدی و منم متوجه شدم عاشق کارهای جدیدی و کلا عاشق ریاضی و عجیب ریاضیو دوست داری و حتی سخت ترین چیزها رو (البته همه چی با توجه به سنت ) بهت میگم نه نمیگی و به دنبال راه حلش میری و تا جوابشو بدست نیاری ول کنش نیستی و بیشتر از من بابایی لذت میبره از این علاقه تو و هر چند قبلا   همیشه میگفت  بچمو خسته نکنی یه وقت جلوتر چیزی رو بهش یاد ندی دلم میخواد بچم بچگی بکنه و لذت ببره و منم همیشه میگفتم باب...
21 مرداد 1392

عکس آتلیه...

عروسک نازمی تو ...   دختر قشنگم ممنونم که اینقدر تو آتلیه خوب بودی و همکاری کردی و بابایی مهربونتم سه ساعتی رو نشسته بودو عاشقانه نگاهت میکرد و نازت میداد و تو هم  به عکاس میگفتی این دیگه چه ژستی شما میدی من بهترشو بلدم و واقعا هم همین طور بود عکسهای خرگوشیت رو خودت ژست دادی و گفتی اینجوری قشنگتر میشه ... و خانم عکاس هم بغلت میکردو هر بار که لباستو عوض میکردم میبردتت بیرون و به همکاراش نشون میدادو کلی نازت میدادن و تو هم با شیرین زبونیت دلشونو میبردی و وقتی ازت تعریف میکردن میگفتی مرسی منونم (ممنونم) و اونا هم بوس بارونت میکردن مرسی دختر خوبم. وقتی برای گ...
17 مرداد 1392

الیسا و دریا...(تولد دریایی)

دختر گلم عزیز من همه چیز ما شدی قربونت برم و تمام زنگی مارو پر کردی از عطر وجودت و با شیرین زبونیهات که دیگه حسابی دل مارو بردی عزیزم و هر کسی تو رو میبینه کلی نازت میده و از شیرین زبونیت میگه دختر گلم. چند روز بعد از  تولدت با عمه ها رفتیم دریا تا یه تولد دریایی هم برات بگیریم هر کدوم یه چیزی آورده بودیم و عمه ثمینا کیک پخت و عمه راضی یه دسر ایتالیایی درست کردو با چایی و منم میوه و تخمه و... راه افتادیم بریم دریا منم تو ماشین شروع کردم به بادکردن بادکنکها و تو هم هی قر میدادی و تو ماشین پر شده بود از بادکنک وقتی رسیدیم اول از همه وسیله های تو رو آماده کردیم و خیییییییییییییلی خوش گذشت مخصوصا به تو عزیزم حسابی بازی کردی و جشن گرفتی...
15 مرداد 1392

تولد جنگلی عشق بابا الیسا جووووووووووووووون...

  بهترین من ، دختر خوب و مهربونم ، الیسای نازم ... ميدونم امروز بارها و بارها تولدت را تبريک گفته اند شايد واژه هاي تبريک آنها زيباتر بوده اما با عشقي که من به همراه تبريکم روانه قلب مهربونت ميکنم قابل قياس نيست روز ميلاد تو روز شکفتن غنچه هاي مهربانيست با تمام وجود دوستت دارم ... عزیز دل بابا بازم یه سال گذشت و زیباترین روزهای عمرمون  رو در کنار تو حس کردیم ... عزیزکم وجود تو مایه آرامش و آسایش منه ... وقتی که صبح ها از خواب پا میشم و واسه یه روز خوب میرم سر کار و تو رو تو خواب ناز میبینم ، میبوسم انرژی میگیرم و وقتی از همه دلواپسی ها و خستگیهای روزمره  به سمت خونه برمیگردم میدونم که تا کلید ننداختم ب...
11 مرداد 1392

سری اول تولد جنگلی الیسا جون...

    عزیز دلم دختر نازنینم عاشقانه دوست دارم دختر مهربون و شیرین زبونم امسال تم تولدتو با کمک خودت انتخاب کردم و خودمم خیلی دوست داشتم و خیلی گشتم تا یه چیز تکی باشه و اصلا سنجاب و جایی ندیدم و چون خودم عاشق سنجاب هستم و تو دوران دانشجویی یه سنجاب ناز نازی داشتم  برای تو لباس سنجاب انتخاب کردم و چون خرگوش و  دوست داشتی لباس خرگوشی هم برات درست کردم مامانی همه کارای تولدت رو خودم انجام دادم همشو با عشقی که به تو داشتم انجام دادم عزیزم و تو هم واقعا همکاری میکردی و اصلا اذییتم نمیکردی والا تو ٤ روز که نمیتونستم همه این کارا رو بکنم اونم به تنهایی عزیزم . عزیزم امسال برات دو سری تولد گرفتم یکی رو خونه مامان...
2 مرداد 1392
1